فریاد یاس
FARYAS
+
میدونم که تو هم توی قلبت عقده هایی داری
عقده هایی که اومدن از نقطه های تاریک
تو مثل من دلت سوخت از نقره های داغی
که حک کرده اسم ما رو نخبه های یاغی
الان دوازده شبه، از صبح پای کاریم
بازم روبرو شدیم با سفره های خالی
این حرفا شدن فقط مشتی گفته های عادی
تو هم پری از این همه حفره های مادی
خیابونا پر از مشتی کاسب پست
پر از آدمای محتاج کاسه به دست
پر از آدمای خردمند و تحصیل کرده
که زندگی انزوار رو بهش تحمیل کرده
پر از آدمای سخت کوش کارگر
که کاغذ فردای روشن رو پاره کرد
پر از کسی که دنبال پول، کلی گشت
آخرم رسید به فروش کلیه ش
پر از اونا که سالها خوندن درسهای بدن
نا امید گذشتن از مرزهای وطن
پر از بغضی که نترکید و اشک نشد
پر از استعدادهایی که کشف نشد
پر از اون کسایی که از خودی فریب خوردن
بعد، یه گوشه تک و تنها و غریب مردن
پر از من، تو، قصه های درد
بگو توو این لحظه از کی باید استفاده کرد
از فریاد، همین که داد میزنم | از این به بعد حرف دلم رو فریاد میزنم
و میخونم و سکوتم رو دار میزنم
و میمونم و صعودم رو جار میزنم و
بال میزنم و به اوج قصه ها میپرم
پای حرف من بشین بگم چه ضجه ها کشیدم
نسل ما چه دیدن، قطره اشک ما چکیدن
مردمان بی غم، درد ما رو دیدن
بی رحم تر شدن، بعد به حال میهن
چه باید کرد، از کی شکایت کرد
از این سرنوشت بد که منو شکارم کرد؟
نه تقصیر از منه که بهش اجازه دادم
فکر میکردم یکی میاد واسه نجات آدم
غافل از اینکه قلبها پر از ترکشه
که باعث اینه چشمای تو تر بشه
غافل از اینکه هر کسی گرفتار دردشه
امیدوارم هر چی گره داره حل بشه
وقتی میبینی قیمتها با قدم های هجومی
پیش میرن به سمت رقم های نجومی
تو مجبوری که به سقوطت پا بدی
چون که تو هنوزم اسیر حقوق ثابتی
یعنی تنها چیزی که سمت تو سرازیره، درده
که تمام وجود تو رو سراسیمه کرده
بهم بگو توو این مسیر آیا چراغی میتونه
که این راهو روشن کنه، پس چه راهی میمونه
بیا با من دل رو به دریا بزن
حرف دلت رو فریاد بزن
توو این تباهی، توو این سیاهی
اینه درمان درد
هر لحظه یه شروع تازه س
هر شروع یه تولد دوباره س